از کوزه همان تراود که دراوست
اسماعیل محدث
از کوزه همان تراود که دراوست؛ در کوزه نظام ولایت فقیه حاکم بر ایران چیزی جز عقب افتادگی و تنگ نظری و خشونت وجود ندارد. سفرهٔ تنگ این نظام منحوس از چهل سال در مقابل چشم همه پهن است و کوس رسوایی اش را در سر چهارسوق بازار جهان زده اند. کسی دیگر جز به خاطر منافعش در طرف این رژیم نیست. دستهای سرکردگان نظام آخوندی به خون مردم ایران آغشته است. سران بی کفایت و فاسد نظام آخوندی باعث فقر مطلق اکثریت ایران هستند. سکوت در برابر این حاکمیت تمامیت خواه آخوندی جایز نیست و هیچ توجیهی ندارد. سکوت افراد ممتاز و شناخته شدهٔ جامعه، هرگز قابل قبول نیست، و اغلب بویِ همدستی دارد. اگر کسی با ترس، با هرگونه ترس از جمله ترسِ از دست دادن موقعیت، در جامعهٔ دیکتاتوری زندگی کند، سرانجام به بوسیدن دستهای خونین دیکتاتور نائل آمده و یادش می رود روی سکهٔ دیگر ترس شجاعت است.
شجاعت، عنصری که بسیاری از جوانان، دختران و پسران ایران زمین، روزمره در خیابان های ایران و در زندان های مخوف ایران نشان می دهند.
۲۵۰ هنرمند تئاتر و سینما در بیانیه ای خطاب به وزیر فرهنگ و ارشاد رژیم آدمخوار آخوندی اعمال سانسور بر آثار خود و پایبندی به آن را تأیید کرده و به التماس دعا برای فرونکردن بیشترتیغِ سانسور روی آوردهاند. این هنرمندانِ گیرکرده در سرزمین عجیب و غریب آلیس در نامهٔ خود پیشنهاد کرده اند که اعمال سانسور به صورت درجه بندی شده اعمال شود و خلاصه، سانسورچیان محترم کمی مواظب میزان مخاطب هر رسانه باشند.
در نامهٔ حقارت بارِ نوشته شده در سرزمین بسیار عجیب و غریبی که امضاء کنندگان در آن گیر کرده اند آمده است: «… ما ممیزی را رعایت کردهایم، نه چون دوستش داریم یا پذیرفته ایمش یا برایمان محترم است، بلکه چون ساکن سرزمینی هستیم که عاشقانه دوستش داریم، و قانونِ این سرزمین- خوب یا بد- ممیزی را بر گردن ما نهاده. ما در همه کارهای خود، پیش از تولید، به این ممیزی فکر میکنیم و رعایتش میکنیم و اگر چیزی از دستمان در برود ممیزان زحمتش را میکشند. پس این نامه درباره کلیت ممیزی نیست بلکه به موضوعی در دل ممیزی میپردازد!». خوب است این جماعت دست پیش گرفته و روشن کرده اند که عاشقانه سرزمین، خیلی عجیب و بسیار غریبی که در آن گیر کرده اند، را دوست می دارند، در غیر این صورت می شد فکر بد کرد! و خیلی خوبتر که خودشان تصریح کردند که منظورشان «در بارهٔ کلیت ممیزی نیست»! این امضاء کنندگان برای از بین بردن هرگونه سوءتفاهم باز تأکید کرده و رهنمود ممیزی داده اند که: «نگاهِ همکارانِ سینمایی شما- با توجه به اعتقاد به لزوم ممیزی- کاملن صحیح است. تغییر رسانه و طیف گسترده مخاطب، ملاحظات دیگری میطلبد؛ همانطور که ممیزی تلویزیون- رسانهای در خانه همگان، با سینما- رسانهای بسته به انتخابِ تماشاگران- متفاوت است. اما موضوع تئاتر کمی فرق میکند»؛ بله، کمی، فقط کمی فرق می کند!
بی شک نامهٔ بی سابقهٔ این افراد که «ترس» عقل و خردشان را منجمد کرده است، اگرچه رقت بار، ولی خواندنی است، سابقهٔ آن را در هیچ یک از ادوار تاریخی نمی توان پیدا کرد. هنر آزادی را در قلب ذاتش داشته و با سانسور تضاد ماهوی دارد.
اختلاف هنرمند با دیکتاتوری ذاتی و ماهوی است. زمانیکه ترس، به هر مقدار، به ذهن هنرمند رخنه کند، به مانند بهمن سرباز ایستادن نداشته و هنرمند را نه تنها از هنر بلکه از انسانیت تهی می کند.
نوشتن این نامه که، ذلت و ضعف و حقارت و خواهش سانسور کمتر در آن موج می زند به نظام تمامیت خواه آخوندی از هیچ انسانی با هوشی متوسط توجیه پذیر نیست. هنرمندان امضاء کنندهٔ این نامه حتماً می دانند که تنها در آن طرفِ دنیای گرگور سامسا، قهرمان جوان رمان کوتاه کافکا، مسخ، می توان اینگونه نوشت.
حتی حسن روحانی رئیس جمهور پرمدعایِ مسئولیت ناپذیر در مورد ابعاد حیرت انگیز سانسور در این حکومت می گوید: «این خط قرمز که می گویند مثلث است یا مربع یا ذوزنقه، دیگر هزار ضلع نداریم. کثیرالاضلاع داشتیم، اما نه اینقدر». (ایرنا ۱۹ بهمن ۱۳۹۳).
در نظام تمامیت خواه، حاکم عمده توانش را صرف کنترل ایدئولوژیکی مردم جامعهٔ خود می کند و با دست زدن به خشونت سعی میکند که رفتار و مخصوصاً افکار را مردم به کلی تغییر داده و به زعم خودش انسانی نو بسازد که در تشت ایدئولوژیک و دایرهٔ تنگ فرهنگی آن جا بگیرد. نظام تمامیت خواه، با سانسور همه جانبه می خواهد فرهنگ جامعه را داغان کند و با اصرار شدید «فرهنگ» مطابق سلیقه، خودش را جابیندازد. شورش در این جوامع نه تنها حق بلکه وظیفهٔ همهٔ آحاد مردم است.
هنرمند می بایست پایه های فرهنگی این شورش را فراهم کند تا مردم هر چه بیشتر به صف مقاومت برای آزادی بپیوندند. در همهٔ جنبش های مقاومت در طول تاریخ، بسیاری از هنرمندان، موقتاً وظیفهٔ مقدس هنری را به کناری گذاشته، و به صف مقدم مبارزین در جنبش مقاومت برعلیه دیکتاتوری پیوستند. در عین حال در هر جنبشی هنرمندانی هم وجود داشته اند که با سقوط اخلاقی، خود و هنرشان را مستقیم و یا غیرمستقیم در اختیار حکومت سرکوبگر حاکم قرار دادند. در رژیم ولایت فقیه نوشتن این نامهٔ رقت بار از طرف برخی از هنرمندان به جز از نزدیکی پندارشان با اندیشهٔ عقب افتادهٔ آخوندی چه می تواند باشد؟ در کوزهٔ متعفن نظام آدمخوار آخوندی به دنبال چه، به غیر از ذلت، می گردند؟ اینجا صحبت از سقوط آزادِ بی سابقه از مرتبهٔ بلند هنر به تهِ چاه عمیق مذهب ارتجاعی است.
از همین نویسنده:
لایه های نمایش رژیم خامنهای ، پرده آخر
رژیم گروگانگیر در گرو عقب ماندگی تاریخی
نوشته از کوزه همان تراود که دراوست اولین بار در ایران آزادی. پدیدار شد.